نگاهم به آدم‌هاست. پسری کلافه چند بار از جلومون رد میشه و با صدای آرومی که بیشتر ملتمسانه است از آدم پشت خط تلفن می‌خواد ترکش نکنه. این وسط صدای خنده دختر و پسری که از دور میان بیشتر جلب توجه می‌کنه. خسته از این تفاوت‌ها سرم پژمرده میشه روی شونه‌ش.
میگم: شک دارم این دنیا واسه همه یه جور باشه.
عمیق نگاهم می‌کنه، مثل نگاه معلم به شاگرد بازیگوش یا مادر به فرزند کم تجربه.
میگه: تو هیچوقت لبخند اون پسر و قهر اون زوج رو نمی‌بینی، وگرنه دنیا واسه همه یه شکله!
زیر لب میگم: دنیا اصلا واسه همه یه شکل نیست، فقط کاش تو زندگی همه یه آدم خوبی باشه...