جنس شیشه...
بهنظر میآید از جنسِ شیشه بودهای. دقیق نمیدانم چگونه، اما غیرقابلِ انکار است که تو را خرد کردهاند. گویا کافی نبوده، پس هرکس تکهای از وجودت را با خود برده و آنچه برایت به جا مانده، قابلِ صرفِنظر کردن است. غبارِ غم روی بقایای این شیشه نشسته است، آنقدر که به سختی میتوانم ادعا کنم که میشناسمت. لحظاتی که اشک میریزی، _ هرچند کوتاه _ مانند گذشته شفاف و زلالی. آنوقت هرکس که به روحت نگاه کند، میتواند یکبهیکِ ترکهایش را ببیند و بشمارد. میبینی؟ آنها بیش از آن چه که فکر میکنی، تو را شکستهاند.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 18:27
توسط نسترن قاسمی
|